مـــــــــــــرد است دیگر...
گاهی تنــــــد میشود گاهی عاشقانه میگوید!!
غرورش آسمان و دلش دریاست...
تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد!!
تو چه میدانی که شایــــــد چشمانت دنیای او شده..
تو چه میدانی از هق هق شبانه او
که فقط خودش خبــــــــــردارد و بالشش!!!!
مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد :|
تا حالا میمردم برات عطیه ولی بد تنهام گذاشتی و رفتی چی شد اون همه وعده و وعید . چی شد اون حرفایی که میزدی . یادته میگفتی نباشی میمیرم . دیدم چقدر راحت تنهام گذاشتی . همه بدونن عشق دخترا فقط یه دروغ محضه . تو اوج دلتنگیام رفتی و بدون نفرینم همیشه پشت سرته این وب مخصوص تو طراحی شده و من از امروز سه شنبه 1391/06/14 دیگه این وب رو آپ نمیکنم . با همه ی نامردی هات عاشقانه عاشقانه عاشقانه عاشقانه عاشقانه عاشقانه دوستت دارم عاشقانه عاشقانه عاشقانه بی بهانه بی بهانه بی بهانه
چشـــــــمانم را میبندم و تــــــــو را در کنار خود میبینـــــم...
نمیـــدانم این چه نیروییـــــست که مرا به سوی تــــــــــو میکشــــاند...
هر وقـــت که تنـــــــــهایی به سراغــــــم میاید...
یاد تـــــــوست که مرا از آن نجــــات میدهد و جدا میکند...
یاد تـــــــوست که مرا شــــــاد نگه میـــدارد...
با یاد تــــــــوست که مــــن زنــده ام...
یاد تـــــــوست که مــــــــرا به نـــــــفس کشیدن وا میدارد...
یاد تــــــو به مــــــــــن امیـــــــد میدهد...
امیــــــــــد به زنــــــــدگی...
امیــــــــــد به بودن...
امیـــــــــد به نـــــــفس کشیدن...
مونــــــس شب های بی قراریم:
عــــــــــــــــــــاشقانه دوســــــــــــــــــــــــتت دارم!
* * * * * *
کاش یه چیز دیگه از خدا میخواستـــــــــم... خدا جون مـــــــــــرسی ممـــــنونم...
اینــــــــقدر خوشـــــحالم که حد و انــــــــدازه نـــــــــداره...
نمیدونــــــم از خوشـــــــحالی گریه کنم یا بخندم...

وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...
وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی
وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ... پیشونیم رو بوسیدی و گفتی بهتره عجله کنی ... داره دیرت می شه
ادامه مطلب...
هر شب وقتی که آخرین عابر هم از کوچه پس کوچه های شهر به خانه می خزد و آخرین چراغ هم خاموش می شود ، یاد تو زیر پوست تنم جوانه می زند و خاطرت مرا سر سبز می کند . . .
چنان بی تاب می شوم که دلم برای لحظه ای دیدار بی صبر و بی قرار . . .
گوش کن تیک تاک ساعت آمدن و رفتن ثانیه ها را خبر می دهد . . .
چه بی درنگ می ایند و چه پر شتاب می روند ، می ایند تا آهسته آهسته مرا از تو دور تر سازند و می روند تا ذره ذره گرمی این آتش افتاده به جانم را با خود ببرند . . .
چه خیال باطلی ، چه سعی بیهوده ای از این همه کوشش بی حاصل چرا خسته نمی شوند ؟
یادت همیشه سبز ...
هر که آید گوید:
گریه کن، تسکین است
گریه آرام دل غمگین است
چند سالی است که من می گریم
در پی تسکینم
ولی ای کاش کسی می دانست
چند دریا
بین ما فاصله است
من و آرام دل غمگینم
در کوچه های تنهایی به او برخوردم
گفت کیستی؟ گفتم دایوانه
گفت هم سفرم شو؟
گفتم تو را با دیوانه چکار؟
گفت تنهایم و همسفر می خواهم پس دستم گیر
با هم همسفر شدیم در سرزمین عشق
در راه با کسی دیگر اشنا شد و گفت من میروم همسفر
گفتم چرا؟؟؟؟؟
گفت تو دیوانه ای بیش نیستی
خنده ای تلخ کردم و گفتم
... دیوانه هم صاحب و خدا دارد ...